رفتن به نوشته‌ها

روانشناسی به روش یونگ

کارل گوستاو یونگ در ۲۶ ژوئن ۱۸۷۵ در سوییس به دنیا آمد و  در ۶ ژوئن ۱۹۶۱ در زادگاه خود در گذشت. او ابتدا پزشک و سپس روانپزشک شد و با فروید آشنایی و همکاری پیدا کرد. به اطراف و اکناف جهان رفت و به مطالعه و تحقیق درباره فرهنگ ها و اقوام مختلف پرداخت. آثار متعدد او تاثیر عظیمی در آراء و افکار بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران داشته و موشکافیهایش در ویژگی های شخصیت انسان سبب شده است تا نظریه او را «نظریه تحلیلی» بنامند و روان شناسی او را «روان شناسی تحلیلی» بخوانند.

یونگ

یونگ شخصیت را متشکل از چند سیستم روانی می داند که جدا از یکدیگرند ولی در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. این سیستم ها عبارتند از من یا خودآگاه، ناخودآگاه فردی، ناخودآگاه جمعی، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه.

خودآگاه عبارت از ضمیر ظاهر است و از احساس ها و خاطره ها و افکار و تمایلات و عواطف و هیجانات و هر آنچه معلوم شخص است یا می تواند معلوم او باشد تشکیل می شود و آگاهی شخص بر وحدت و هویتش را امکان پذیر می کند.

ناخودآگاه فردی شامل کیفیات و ویژگی هایی است که زمانی خودآگاه بوده اند ولی به عللی واپس زده شده و طرد یا فراموش شده اند، یا در آغاز ظهور بسیار ضعیف بوده اند و نتوانسته اند تاثیری در شخص بگذارند. در ناخوادآگاه هر فردی ممکن است «عقده» یا «گره» هایی از احساس ها، خاطره ها، اندیشه ها و عاطفه ها تشکیل شود که قوه جاذبه دارند و سبب فعالیت های او می شوند. هرچند انسان از وجود این عقده ها عموما بی خبر است و اگر درباره علت رفتار خود مورد پرسش قرار گیرد خود را «توجیه» می کند.

ناخودآگاه جمعی مخزنی است از خاطره ها و آثاری که آدمی از نیاکان دور و حتی غیربشر به ارث برده است. این آثار به تجارب، محسوسات و ادراکاتی مربوط است که به ذهن نیاکان رفته و به نسل های بعدی آن ها انتقال یافته اند. این تجارب به ارث رسیده از نیاکان را «مفاهیم کهن» یا «کهن الگو»ها یا «الگوهای جاودانه» یا «صورت های مثالی» می نامند. به عنوان مثال می توان به تاریکی اشاره کرد. انسان اولیه و غارنشین در تاریکی با خطرات بسیاری مواجه می شده است که سبب ایجاد ترس از تاریکی در انسان شده است. این کهن الگوها در انسان در مواجهه با امور واقع برون افکنده می شوند و محسوسات و مدرکات و در نهایت رفتار او را می سازند.

پرسونا واژه یونانی و به معنی ماسک و نقاب است که بازیگران برای ایفای نقش بر چهره خود می گذاشته اند. منظور یونگ از پرسونا وضع و حال یا قیافه و ظاهری است که آدمی با آن در اجتماع ظاهر می شود. البته این بیشتر اجتماع است که به دلیل آداب و رسوم و سنن خود این قیافه و ظاهر را به آدم تحمیل می کند. اگر تاثیر اجتماع زیاد باشد این نقاب ضخیمتر می شود و استقلال شخصی کم می شود.

آنیما و آنیموس دو جنبه جنسیت آدمی اند. یعنی هر آدمی هم جنبه زنانه دارد و هم مردانه. جنبه زنانه مرد آنیما و جنبه مردانه زن آنیموس است که در رفتار شخص با درجات مختلفی انعکاس می یابد. هر چند این نظر پیش از یونگ نیز مطرح شده بود، اما یونگ نخستین بار آن را مدون کرده و به مفاهیم کهن زنانگی و مردانگی ربط داد.

سایه در نظریه یونگ جنبه وحشیانه و خشن غرایز یا جنبه حیوانی طبیعت آدمی است. افکار، احساسهای نامناسب و ناپسند ناشی از سایه میل دارند در خودآگاه و رفتار آدمی بروز کنند اما آدمی معمولا با پرسونا آنها را از انظار پنهان می کند که در نهایت عموما واپس زده شده و در ناخودآگاه فردی انباشته می شوند.

در نظر یونگ مرکز شخصیت انسان «من» او نیست زیرا من خودآگاه فرد است اما خودآگاه تمام شخصیت نیست. مرکز شخصیت جایی میان خودآگاه و ناخودآگاه است. در واقع در جریان رشد و تعالی این مرکز از خودآگاه به قسمتی میان خودآگاه و ناخودآگاه منتقل می شود که این امر در دوران میانسالی به بعد تحقق می یابد، یعنی زمانی که دیگر لازم نیست به اندازه آغاز زندگی نیروی حیاتی مصرف شود. مازاد این نیرو در دوران کمال سبب می شود انسان این امکان را بیابد که به بخش های مختلف شخصیت خود توجه کند و از مجهولات زندگی معنوی خود پرده بردارد و زندگی را متعادل و پایدار سازد. به این ترتیب انسان به جست و جوی تمامیت و وحدت می رود و به این ترتیب دوران آخر عمر برای او لذت بخش می گردد.


منبع: تحلیل رویا [کارل گوستاو یونگ]

منتشر شده در روانشناسی

اولین باشید که نظر می دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Free Web Hosting